نیا باران
زمین جای قشنگی نیست ؛
من از جنس زمینم خوب میدانم ، که :
دریا، جاده ی تو ؛ ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم کرد ...
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست ؛
من از جنس زمینم خوب میدانم ، که :
گل در عقد زنبور است ، اما یک طرف سودای بلبل ؛
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد ...
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست ؛
من از جنس زمینم، خوب میدانم ، که :
اینجا جمعه بازار است
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه میدادند ...
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست ؛
من از جنس زمینم خوب میدانم :
در اینجا قدر مردم را به جو اندازه میگیرند ...
نیا باران
پشیمان میشوی از آمدن ؛
زمین جای قشنگی نیست ؛
در ناودان ها گیر خواهی کرد ...
نیا باران
در اینجا قدر نشناسند مردم ؛
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه میگیرند ...
نیا باران ... نيا ...
نظرات شما عزیزان:
|